کد مطلب:212671 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:47

تذکری به بهره گیران از سلسله اهل منبر
این مطالب كه گفته شد، وظیفه مرثیه خوانان و اهل منبر بود، و اما تكلیف دیگران كه از این سلسله جلیله بهره مند می گردند و به فیوضات بی حد می رسند، چه بر پا كنندگان مجالس، و چه غیر ایشان، از حاضرین و مستمعین، اعانت و احسان و رعایت حقوق و احترام ایشان است؛ و البته باید آنان را گرامی بشمارند، و آن چه به ایشان محبت كنند، هرگز اداء حق آنان را نكرده اند؛ و آن مقدار كه به عنوان حق الزحمه می دهند، با یك تار جامه بهشتی



[ صفحه 132]



كه به هزارها از آن، به توسط آن مرثیه خوان و گوینده، رسیده اند، برابری نمی كند، چنانچه سیره ائمه (ع) با این گروه چنین بوده:

حضرت زین العابدین (ع) در مقابل قصیده ای كه فرزدق در مدح آن بزرگوار خواند، دوازده هزار درهم عنایت فرمود. [1] و در روایتی وارد شده كه به مقدار مخارج چهل سال به فرزدق مرحمت كرده و فرمود: اگر می دانستم بیشتر احتیاج داشتی، بیشتر می دادم. [2] .

امام صادق (ع) به اشجع سلمی چهارصد درهم، و یك انگشتری كه ده هزار درهم ارزش داشت، مرحمت فرمود. [3] و نیز عنایات امام به كمیت شاعر در محلش ذكر شد.

ابن شهر آشوب، در مناقب روایت كرده كه روز نوروزی بود، منصور دوانیقی امام هفتم (ع) را امر كرد تا در مجلس تهنیت بنشیند، و مردم به جهت مبارك باد او بیایند و هدایا و تحف خود را نزد او بگذارند، و آن جناب آن ها را تصرف فرماید. حضرت فرمود: من در اخباری كه از جدم رسول خدا (ص) وارد شده، تفتیش كردم لیكن چیزی از برای این عید نیافتم، و این عید سنت فارس بوده و اسلام آن را محو كرده و من نمی خواهم چیزی را كه اسلام محو كرده احیا كنم. منصور گفت: این كار را به جهت سیاست لشكر می كنم، و شما را به خداوند عظیم سوگند می دهم كه قبول كنی و در مجلس بنشینی. پس حضرت (اجبارا) در مجلسش نشست، و امراء و اعیان لشكر به خدمتش شرفیاب شدند، و او را تهینت می گفتند و هدایا و تحف خود را از نظر مباركش می گذرانیدند. منصور، خادمی را گماشته بود كه اموالی كه می آورند ثتب كند. تا آنكه در پایان پیر مردی وارد شد و عرض كرد: یا ابن رسول الله، من مرد فقیری می باشم و مالی نداشتم كه از برای شما تحفه آورم، لیكن جدم سه بیت شعر در مصیبت جدت امام حسین (ع) گفته كه من آن را تحفه آورده ام، و آن سه بیت این است:



عجبت لمصقول علاك فرنده

یوم الهیاج و قد علاك غبار



و لا سهم نفذتك دون حرائر

یدعون جدك و الدموع غزار



الا تقضقضت السهام و عاقها

عن جسمك الاجلال و الاكبار [4] .





[ صفحه 133]



حضرت فرمود: هدیه تو را قبول كردم، بنشین، بارك الله فیك. پس سر خود را به سوی خادم منصور بلند كرد و فرمود: برو نزد منصور، و او را خبر ده كه این مقدار مال جمع شده، و بپرس كه آن ها را چه باید كرد؟ خادم رفت و برگشت، و گفت: منصور می گوید: تمام را به شما بخشیدم، در هر چه خواهی صرف كن. حضرت به آن پیرمرد فرمود: تمام این اموال را بردار، من آنها را به تو بخشیدم. [5] .

هنگامی كه دعبل بن علی خزاعی بن محضر حضرت ثامن الحجج (ع) شرفیاب شد و قصیده ای كه در مدح آن حضرت و مصائب اهل بیت (ع) بود، خواند، حضرت جبه و پول زیادی به او عطا فرمود. و به روایتی انگشتری عقیق و پیراهن خز سبزی كه هزار شب در هر شبی هزار ركعت نماز در آن به جا آورده، و هزار ختم قرآن در آن خوانده بود، به وی مرحمت فرمود. [6] .

حضرت سید الشهداء (ع) به شخصی كه به یكی از فرزندانش سوره حمد را تعلیم داده بود، هزار اشرفی، و هزار جامه عطا كرد، و دهان معلم را پر از مروارید نمود، و می فرمود: كجا وفا می كند این عطای من به عطای او. [7] .

عربی بر در خانه حضرت سیدالشهداء (ع) آمد و گفت:



لن یخب اللان من رجاك و من

حرك من دون بابك الحلقة [8] .



حضرت چهار هزار درهم به او عطا نمود، و از او عذر خواست و فرمود: «خذها فانی الیك معتذر». [9] .

ما در ذیل حالات كمیت نگاشته ایم كه خاندان عصمت و طهارت (ع) با او چگونه رفتار كردند، و در مقابل قصیده میمیه وی، چه مقدار بخش و عطا فرمودند، و در عین حال از او عذر خواستند. و اگر بخواهیم از این ردیف قضایا و روایات نقل كنیم، به درازا خواهد كشید، و این فقط برای تذكر به بعضی از صاحبان مجالس عزاداری سیدالشهداء (ع) است كه در ایامی كه اقامه مجلس تعزیه می كنند، چه اندازه به سلسله جلیل اهل ذكر توهین و



[ صفحه 134]



تخفیف نموده، و می پندارند كه در ازای آن وجه جزئی، جان روضه خوان را خریده و طوق عبودیت بر گردن او افكنده اند و چه بسیار امر و نهی می كنند، و انتظار دعا و تعریف از هر كس و ناكسی كه به مجلسشان حاضر شده و شركت می كند را، دارند، و گاهی تقاضای مدح و تجلیل از ستمگران و فجار را دارند؛ و توقعات بی مورد. و به راستی بعضی از مجالس آلودگی هایی دارد كه با این حرف ها و اندرزها اصلاح شدنی نیست. «و هل یصلح العطار ما افسد الدهر و لكن للعالم ان یظهر علمه نبهناالله و ایاهم من رقدة الغفلة و السلام علی من تبع الهدی».


[1] بحارالانوار ج 46، ص 127.

[2] بحارالانوار ج 46، ص 141.

[3] سفينة البحار، ج 1، ص 610.

[4] در شگفتم از آن شمشير تيز شده و صيقلي كه بر سرت فرود آمد، در روز جنگ، در حالي كه تو در غبار پوشيده شده بودي - و تيرهايي كه بر بدن مقدست به خاطر پاسداري از حريم جدت رسيد، آن گاه كه آزاد زنان شديدا مي گريستند و پيامبر را صدا مي زدند - چرا اين تيرها شكسته و بي اثر نشدند، بر جسم پاكت، براي تعظيم و بزرگداشت آن؟.

[5] مناقب ابن شهر آشوب، ج 2، جزء 7، باب 2، ص 379 - بحارالانوار، ج 48، ص 108.

[6] بحارالانوار، ج 49، ص 239،و ص 245.

[7] بحارالانوار، ج 44، ص 191.

[8] تاكنون نااميد نگرديده، آن كس كه به اميدي حلقه در خانه ات را كوبيده است - تا آخر اشعار.

[9] بحارالانوار، ج 44، ص 190.